اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
هرانسانی به شخصیت خودش علاقه دارد ومی خواهد که دیگران به شخصیت او احترام بگذارند وهرکس به او احترام بگذارد او نیز متقابلا به او احترام خواهد گذ اشت. احترام گذاردن زن به شوهر وبه یکدیگر در محیط خانه رشتۀ محبّتشان را محکم ترمی کند وبه پیمان زناشویی دوام بیشتری می بخشد وفرزندانی که درچنین محیطی رشد می کنند این عادت انسانی را سرمشق زندگی خود قرار می دهند. اسلام رسم احترام گذاری زن وشوهر به یکریگررا به عنوان یک وظیفۀ اخلاقی مورد تاکید قرار می دهد. حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: وظیفۀ زن این است که تا درخانه به پیشواز شوهر برود وبه وی خوش آمد بگوید.امام صادق (ع)فرمودند: هرزنی که به شوهرش احترام بگذارد وبه او آزار نرساند خوش بخت وسعادتمند خواهد بود این نوع دستورات نمونه ای از وظیفه اخلاقی زن نسبت به شوهر است احترام گذاری مرد نسبت به همسرش نیز با این قبیل تعبیرات مورد تاکید قرار گرفته است. حضرت رسول اکرم (ص)فرمودند)):ما أکرَمَ النَّساءَإلا کَریمٌ وَما أهانَهُنِّ إلا لَئیمُ )) یعنی: افراد کریم وبزرگوار زنان خود را مورد احترام قرارمی دهند وافراد پست به زنان اهانت می کنند. ونیز حضرتش فرمود:هرکس به خانواده اش توهین کند خوشی زندگی را نخواهد دید. حضرت صادق (ع) از پدرش نقل کرده که فرمودند :هرکس زن بگیرد باید او را گرامی ومحترم بشمارد خلاصه اینکه احترام به شخصیّت افراد مخصوصاً درمحیط خانوادگی واحترام به همسریکی ازنشانه های شخصیّت وشرافت اشخاص محسوب میشود وموجب افزایش محبّت میشود. امیرمومنان (ع)فرمودند :((شَرَفُ المَرءِبِا لعِلمِ وَالاَدَبِ لا بِالاصلِ وَالنَّسَب)).یعنی: شرافت انسان تنها به درجات علم وادب او بستگی دارد نه به نَسَب وقبیلگی او. خلاصه اینکه محبّت درمحیط خانوادگی تلخها را شیرین وسختیهای زندگی را آسان میگرداند.
ازمحبّت تلخها شیرین شود
از محبّت مس ها زرین شود
از محبّت خارها گل می شود
از محبّت سرکه ها مُل می شود
ازمحبّت نارنوری می شود
ازمحبّت دیو حوری می شود
از محبّت سقم صحت می شود
ازمحبّت قهر رحمت می شود
از محبّت مرده زنده می شود
ازمحبّت شاه بنده می شود
شهادت استاد اخلاق آیت اللَّه “سید عبدالحسین دستغیب” سومین شهید محراب در شیراز (1360ش)
آیت اللَّه سیدعبدالحسین دستغیب در سال 1292 شمسی (عاشورای 1332 ق) در شیراز در خانوادهای که 800 سال سابقه علم و فضیلت دارند متولد گردید
وی پس از سپری کردن مقدمات علوم اسلامی، در 22 سالگی به نجف اشرف مهاجرت نمود و در آنجا از محضر استادانی چون سیدابوالحسن اصفهانی، شیخ محمد کاظم شیرازی و سید میرزا آقا اصطهباناتی استفاده نمود و پس از سالیانی اقامت در نجف، از بزرگان حوزه علمیه آن سامان، اجازه اجتهاد گرفت.
در نجف روح جستجوگر آن شهید در پی یافتن صاحبدلی بود که او را به ودای ایمَن برساند، تا آنکه سرانجام در محضر پرفیضِ استاد اخلاق، میرزا محمد علی قاضی تبریزی، آرامش یافت و از خواص استاد شد. آیتاللَّه دستغیب همراه با قیام امام خمینی(ره) در سال 1341، مبارزات خویش را آغاز نمود و در 15 خرداد 1342 بازداشت و به تهران تبعید گردید.
از آن پس چندین بار در مدت حکومت طاغوت بازداشت و تبعید شد. در طی این مقطع از مبارزات بود که ایشان به همراه چهار تن دیگر از علما، اعلامیهای صادر و شاه را از سلطنت خلع نمودند. آیتاللَّه دستغیب پس از پیروزی انقلاب اسلامی وظایف ارزشمندی را در نظام جمهوری اسلامی از جمله: نمایندگی مردم شیراز در مجلس خبرگان، امامت جمعه شیراز و نمایندگی امام خمینی(ره) در استان فارس به عهده گرفت.
آیتاللَّه دستغیب علاوه بر خدمات متعددی که صرف ساخت، تاسیس و بازسازی بناها و آثار خیریه نمود دارای تالیفات متعددی است که آدابی از قرآن، معراج، ایمان، گناهان کبیره، قلب سلیم، داستانهای شگفت و… از آن جملهاند. این عالم وارسته و معلم اخلاق سرانجام در بیستم آذر 1360 ش برابر با چهاردهم صفر 1402ق هنگامی که برای ادای نماز جمعه عازم محل برگزاری آن بود از سوی منافقین ضدانقلاب در 68 سالگی به شهادت رسید.
روحشان شاد
? شهید شاهرخ ضرغام?
? سفر به مشهد?
کاباره را رها کرد. عصر بود که آمد خانه. بی مقدمه گفت: پاشین! پاشین وسایلتون رو جمع کنید می خوایم بریم مشهد!
مادر با تعجب پرسید: مشهد! جدی می گی!
گفت: آره بابا، بلیط گرفتم. دو ساعت دیگه باید حرکت کنیم.
باور کردنی نبود. دو ساعت بعد داخل اتوبوس بودیم. در راه مشهد. مادر خیلی خوشحال بود. خیلی شاهرخ را دعا کرد. چند سالی بود که مشهد نرفته بودیم.
فردا صبح رسیدیم مشهد. مستقیم رفتیم حرم. شاهرخ سریع رفت جلو، با آن هیکل همه را کنار زد و خودش را چسباند به ضریح! بعد هم آمد عقب و یک پیرمرد را که نمی توانست جلو برود را بلند کرد و آورد جلوی ضریح.
عصرهمان روز از مسافرخانه حرکت کردم به سوی حرم. شاهرخ زودتر از من رفته بود. می خواستم وارد صحن اسماعیل طلائی شوم. یکدفعه دیدم کنار درب ورودی شاهرخ روی زمین نشسته . رو به سمت گنبد. آهسته رفتم و پشت سرش نشستم. شانه هایش مرتب تکان می خورد. حال خوشی پیدا کرده بود.
خیره شده بود به گنبد و داشت با آقا حرف می زد.
مرتب می گفت: خدا، من بد کردم. من غلط کردم، اما می خوام توبه کنم.
خدایا منو ببخش! یا امام رضا(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم.
اشک از چشمان من هم جاری شد. شاهرخ یک ساعتی به همین حالت بود. توی حال خودش بود و با آقا حرف می زد.
دو روز بعد برگشتیم تهران، شاهرخ در مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکاری های گذشته را رها کرد.
منبع: ابر و باد?
آخرین نظرات